دومشت پسته ( غلامرضا تدینی راد )

 

بنویسیم، ساده است و زنده و جانفزا ،خوش به حال هر که صاحب محبت است و نامدار این نعمت و ما از این آدم‌ها دور و برمان کم نداریم… ‌.

 

مهربانی سازیست خوش آهنگ،یک آرزو و نسیمی که می‌داند یکی اندوهگین باشد زندگی بر دیگران سنگین می‌شود.

 

باید صدایش کنیم، راه را گم نکند و قدم در خانه جان مان بگذارد‌، با این نعمت خارزار غم و اندوه در یک دم گلشن می‌شود.

 

در دل مان دنبال دیوار مهربانی بگردیم، هم مهر بورزیم و هم مهربانی برداریم… .

 

ارزش‌ و مقدار آدم‌ها به اندازه همین عیاری که نشان از صفای درونشان دارد قیمت پیدا می‌کند.

 

نیازی نیست جلوی پایت خون کنند یا به افتخار حضورت تیر هوایی در کنند.

 

یک لبخند از ته دل، نگاهی مهربان و دست‌هایی که وقت نیاز دستگیرت هستند کافیست.

 

خوش به حال آدم‌هایی که بی‌هیچ انتظاری محبت می‌کنند و یاد و خاطرشان همیشه خوب و پر انرژی می‌ماند.

 

یادم نمی‌رود، تازه ازدواج کرده بودم که خانه عمو جان همسرم رفتیم ، رو می‌گرفتم و خجالت می‌کشیدم، باروی باز پذیرای ما شدند.

 

خیلی مهربان، صمیمی و عزیز ، شب تا دیر وقت بیدار بودیم و گفت و گوی مان گل انداخت و به درازا کشید.

 

روز بعد بیرون رفتیم و شهر محل زندگی شان را نشان مان دادند.

 

دو روز مهمان بودیم، عمو حسین سنگ تمام گذاشت. لحظه خداحافظی همسرش بسته ای از سوغاتی شهر در کیف مسافرتی مان گذاشت و دو مشت پسته توی جیب کتم ریخت.

 

شاید باور نکنید این محبت بی‌ریا برایم بی حد و اندازه ارزشمند بود که قادر به توصیف آن نیستم.

 

من و همسرم دلمان نمی‌آمد از این پسته‌ها بخوریم ، هر دانه‌اش اندازه یک دنیا برای مان قیمت داشت.

 

بیست و چند سال از آن ماجرا می‌گذرد و هنوز هر موقع می‌خواهم خانواده عموحسین را توصیف کنم در کنار تمام محبت‌هایی که به ما داشته‌اند می‌گویم دو مشت پسته، که گرانبهاترین اندازه مهر و عاطفه برای مان بوده است.

 

خاطرات خوش، هیچ وقت از ذهن ما پاک نمی‌شوند ،همان طور که خاطرات بد ،گاهی سراغ مان می‌آیند و ذهن را درگیر می‌کنند.

 

باید از کسانی که بی‌مهری دیده‌ایم هم بگذریم،خوبی‌های شان را پررنگ‌تر ببینیم.

 

شاید فردا نه ، لحظه ای بعد فرصتی برای مهر ورزیدن و مهربانی دیدن نباشد.

 

مهربان باشیم اندازه عیار دو مشت پسته که می تواند خیلی گرانبها و ارزشمند و به یادماندنی باشد.